آناتومی عشق

آناتومی عشق

آناتومی عشق

 

مفهوم عشق، یکی از بنیاد ی ترین و ریشه دارترین مفاهیم در طول  تاریخ بشر بوده است؛ به طوری که انسان شناسان شواهد عشق را در  بررسی ۱۷۰ جامعه پیدا کرد ه اند و به قطع م یتوان گفت هرگز جامعه ای نبوده است که در آن عشق وجود نداشته باشد.

با توجه به این موضوع، عشق یکی از محور یترین موضوعات شعر شاعران و عرفان عارفان قرار میگیرد.

به عنوان مثال، در نظر شاعری چون حافظ هدف از هستی عاشق شدن است:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کاروان هستی

و یا کتاب مثنوی مولانا را که بی تردید شاه بیت غزل عرفان جهان است به دلیل محوریت موضوع عشق، میتوان «عشق نامه » نامید.

فیلسوفان نیز در باب عشق هیچ گاه خاموش نبود ه اند و رد پای عشق را در جای جای آثارشان میتوان یافت.

مدعای این مطلب را میتوان کتاب ضیافت افلاطون دانست که ۲۳۰۰ سال پیش در باب عشق نگاشته شده است.

اما علم جدید نیز در سایه پیشرف تهای اخیرش از این قافله عقب نمانده است و سعی در تشریح  آناتومی عشق دارد.

در این نوشته سعی بر آن است تا به بررسی برخی از نظریات جدید درباره عشق بپردازیم

و بیشتر از نظریات پروفسور هلن فیشر، انسان شناس و روانشناس معروف امریکایی که در حال حاضر به عنوان مرجع تحقیقات حوزه عشق ، آناتومی عشق شناخته میشود، استفاده خواهد شد؛

آناتومی عشق

هرچند شاید موضوعی چون عشق به قول دکتر شریعتی، هم چون لطافت گل در زیر انگشتان تشریح بپژمرد.

مطالعات اخیر در پرتو پیشرفت تکنیکهای تصویر برداری مغزی هم چون FMRI نشان میدهد، هنگامی که فرد عاشق میشود بخشهایی از مغز که موسوم به سیستم پاداش دهی ( reward system ) استفعال تر میشود.

Ventral tegmental area در ساقه مغزی بخشی این سیستم است که در سطح بسیار پایین تری از بخشهای مغزی مربوط به فرایندهای شناختی و حتی در سطح پایین تری از احساسات و عواطف قرار م یگیرد

و جز مناطقی است که به نیازها و انگیزه و میل مربوط است و بر این اساس میتوان گفت عشق یکی از پایه ای ترین محر کهای انسان است

و میتوان آن را با احساساتی چون گرسنگی و تشنگی مقایسه کرد.

عشق یک محرک ابتدایی برای جفت یابی است والبته با محرک جنسی تفاوت دارد.

محرک جنسی فرد را به سمت طیفی از شریکهای جنسی میکشاند، در حالی که عشق فرد را فقط روی یک فرد متمرکز میکند.

هم چنین قسمتهای دیگری از این سیستم مثل Nucleus accumbens که مربط به محاسبه سود و زیان و ریسک برای آن است و قسمتهای مربوط به وابستگی عمیق در مغز به هنگام افتادن در ورطه عشق درگیر میشوند.

میتوان گفت عشق یک وسواس فکری است که فرد را تسخیر میکند و باعث م شود که فرد self را از دست دهد و نمیتواند از به دیگری فکر کردن دست بردارد.

این بحث بسیار قابل مقایسه با مفهوم «بی خویشتنی و فنا » در عرفان است.

دیده شده است وقتی کسی از طرف معشوق پس زده میشود این وسواس شدیدتر میشود و بخشهای درگیر در مغز فعال تر میشوند.

عشق در واقع نوعی از اعتیاد است و تمام مشخصه های اعتیاد را دارد.

کاملاً فرد را روی طرفش متمرکز میکند. فرد بی وقفه به معشوق فکر میکند و تمنا و خواهش پیش می آید.

واقعیت تحریف میشود و برای به دست آوردن معشوق، فرد حاضر به ریسکهای بزرگ میشود و قسمتهای درگیر مغز در اعتیاد و عشق بسیار شبیهند.

در نهایت باید گفت علم در راستای شناخت ماهیت عشق و به طور کلی ذهن و روان انسان، هنوز در آغاز راه است و مسیر طولانی در پیش دارد و شاید بتوان در اینجا این شعر مولانا را به یاد آورد که:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

 

منبع : مجله تازه های علوم اعصاب

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *