تاریخچه هیپنوتیزم

تاریخچه هیپنوتیزم

تاریخچه هیپنوتیزم

مبانی نظری هیپنوتیزم

مطالعه تاریخچه هیپنوتیزم نشان می دهد که خواب مصنوعی که از زمان‌های قدیم از پدیده‌های ماورای طبیعی به ‌شمار می‌رفت از زمان دکتر آنتوان مسمر  (از سال ۱۷۷۴ میلادی) ارزش درمانی پیداکرده و به‌توسط مسمر به ‌کار گرفته ‌شد.
مسمر ابتدا به آن نام مغناطیس  و بعدها  مانیه‌تیسم   نهاده بود که سال‌ها بعد توسط دکترجیمز برید  به نام «هیپنوتیزم» درآمد.
بااینکه علم هیپنوتیزم در بدو پیدایش توسط دکتر مسمر، به دلیل ناشناخته بودنش موردتردید و تمسخر پزشکان قرار گرفت،
اما پس از جزر و مدهای زیادی، ارزش علمی و درمانی آن روشن شد و این علم به‌عنوان پدیده‌ای مرتبط با فیزیولوژی، زیست شناسی، روانشناسی و پزشکی رسمیت پیدا کرد.

در تاریخچه هیپنوتیزم،هیپنوتیزم اولین بار توسط دکتر برید در حدود ۱۶۰ سال پیش ابداع شد؛

اما مطالعه تاریخچه هیپنوتیزم نشان می دهد که این فن از قدیم به گونه‌های مختلف در جوامع بشری مطرح بوده و مورداستفاده قرار می‌گرفته است.
عده زیادی این علم را درگذشته غیرعادی دانسته و تنها معدودی افراد به واقعیت آن پی برده ‌بودند.
از زمان دکتر مسمر این علم تحت عنوان «مغناطیس» و سپس «مانیه تیسم» در جهان دانش راه یافت و اکنون نیز بانام «هیپنوتیزم» مورداستفاده روان‌پزشکان و روانشناسان قرار می‌گیرد.
فرق مانیه‌تیسم با هیپنوتیزم این است که مانیه‌تیسم عبارت از خواب کردن به‌وسیله مغناطیس بدن است که از دست‌ها و چشم‌ها خارج می‌شود،

ولی هیپنوتیزم عبارت از خواب کردن با اشیاء و تلقین است.

در مطالعه تاریخچه هیپنوتیزم از تمدن سه‌هزارساله مصر باستان سنگ‌نوشته‌هایی برجای‌مانده که از هیپنوتیزم و روش‌های مربوط به آن بحث شده است.
از پدیده‌های تاریخچه هیپنوتیزم  می‌توان به خیره شدن به بلور، معالجه به‌وسیله پالس‌های دست، عبور از دیوار، غلبه بر جاذبه زمین و… نام برد.
تکامل و درخشش هیپنوتیزم در عصر حاضر بر پایه نظریات دانشمندانی چون مسمر با نظریه مغناطیس حیوانی، برید با نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی و کوئه با نظریه اثرات تلقین به نفس قرار دارد.
از سال ۱۹۵۰ به بعد هیپنوتیزم در محافل علمی و دانشگاهی با گستردگی وسیعی دنبال می‌شود که کاربردهای ویژه‌ای را در درمان بیماری ها دارد.
برخی کشورهای جهان ازجمله آمریکا، روسیه، کانادا و… علم هیپنوتیزم را با فیزیولوژی، روانشناسی، روانکاوی و پزشکی هم‌ردیف می‌دانند (جمالیان، ۱۳۸۸).
بر طبق شواهد و مدارک، علم هیپنوتیزم توسط یونانیان، آشوریان، کلدانیان، بابلی‌ها، عبری‌ها، چینی‌ها، رومیان، هندوها نیز مورداستفاده قرار می‌گرفته است.

 در کتب مذهبی زیادی مطالبی را بیان کرده که بیانگر استفاده از هیپنوتیزم است؛

مانند، شفا یافتن بیماران به‌وسیله نگاه، تکلم، لمس و…

تاریخچه هیپنوتیزم همچنین بیان می کند که در قرون‌وسطی مجالسی تشکیل می‌شده که پزشکان و ستاره‌شناسانی چون پاراسلس به‌وسیله آهنربا معالجاتی انجام می‌دادند. پاراسلس می‌گفت:
آهنربا دارای یک‌قطب منفی و یک‌قطب مثبت است و اگر آن را روی موضعی که درد می‌کند ببندیم، درد را بهبود می‌بخشد.
وی آهنربا را برای درمان آبریزی چشم، اختلال قاعدگی در زنان و حتی سرطان مفید می‌دانست.
یافته‌های پاراسلس درنهایت به پیدایش فرضیه مغناطیس حیوانی شد که به‌توسط آنتوان مسمر ارائه گردید.
بعد از مسمر، کنت پویسکور اولین کسی بود که نشان داد یک شخص می‌تواند بر دیگری اثر کند.
آن‌هم به‌صورت جدی که سبب تغییرات زیادی در آن شخص گردد (به نقل ازامیدی، ۱۳۹۰).

 جیمز برید و هیپنوتیزم

کلمه هیپنوتیزم را در سال ۱۸۴۲ جراح و چشم‌پزشک انگلیسی، دکتر جیمز برید بکار گرفت.
وی افراد زیادی را به روش پویسکور مانیه‌تیسم می‌کرد.
بدین ترتیب که آن‌ها را روی صندلی می‌نشاند و به چشمانشان خیره می‌شد،
سپس دست‌های خود را مقابل صورت او حرکت می‌داد و درعین‌حال به مراجع تلقین می‌کرد که بخوابد؛
که درنهایت او را به خواب می‌برد.
برید در اول تصورش بر این بود که عامل اصلی در هیپنوتیزم نگاه است،
بعدها به این نتیجه رسید که عامل اصلی هیپنوتیزم تلقین شفاهی هیپنوتیزم کننده و تلقین‌پذیری هیپنوتیزم شونده است (جمالیان، ۱۳۸۸).

اسدیل و هیپنوتیزم

اسدیل در سال ۱۸۵۲ ازجمله پزشکانی بود که از فن هیپنوتیزم در اعمال پزشکی بهره فراوان گرفت.
ایشان برای انجام جراحی‌ها از این فن به‌جای داروی بیهوشی استفاده می‌کرد.
وی ۳۰۰ جراحی بزرگ و کوچک را به کمک هیپنوتیزم انجام داد (جمالیان، ۱۳۸۸).

 شارکو و هیپنوتیزم

دوران ژان ماری شارکو (۱۸۹۳-۱۸۲۵) عصر طلایی هیپنوتیزم در فرانسه نامیده می‌شود،
زیرا در این دوران کلیه پزشکان فرانسه در بیمارستان‌ها شیفته علم هیپنوتیزم بوده و از آن در معالجه بیماران عصبی استفاده می‌کردند
و کاربرد آن را در امور درمانی به رسمیت شناخته بودند.
شارکو در ابتدا از دیدگاه زیست‌شناختی دفاع می‌کرد؛
اما یک روزشماری از دانشجویان جسورش زن سالمی را هیپنوتیزم کردن و با تلقین واداشتند که علائم هیستریایی خاصی را از خود بروز دهد.
شارکو فریب خورد و تصور کرد که آن زن واقعاً دچار بیماری هیستریایی است،
وقتی دانشجویان به او نشان دادند که چطور می‌توانند با بیدار کردن آن زن علائم را به‌راحتی از بین ببرند،
شارکو نظرش را دربارۀ هیستری عوض کرد و به تفسیرهای غیر زیستی این پدیده بسیار علاقه‌مند شد (به نقل از شمشی پور، ۱۳۸۹).

 

امیل کوئه و هیپنوتیزم

امیل کوئه (۱۹۲۰) داروساز فرانسوی بود که می‌گفت:
«هرروز، در هر زمینه و به هر صورت من بهتر و بهتر می‌شوم.»
وی معتقد بود که عامل موفقیت درزمینهٔ هیپنوتیزم جملات و کلماتی که هیپنوتیزور بیان می‌کند نیست،
بلکه مسئله اصلی در این زمینه پذیرش این مطالب و قبول آن‌ها توسط ذهن خود سوژه است.
به عقیده وی هیپنوتیزم و تلقین به نفس تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند (جمالیان، ۱۳۸۸).

تاریخچه هیپنوتیزم و فروید

زیگموند فروید (۱۹۳۹-۱۸۵۶) پایه‌گذار مکتب روانکاوی در دنیا بر این باور است که:
به یادآوردن، گفتن خاطرات پرهیجان گذشته، فاش کردن اسرار نگفتنی همراه با رنج و نگرانی، بیمار را سبک می‌سازد،
بنابراین ارزش درمانی دارد و همه بیماری‌ها را نمی‌توان با چاقو، میکروسکوپ و سایر وسایل جراحی معالجه نمود (شمسی‌پور، ۱۳۸۹).

مارچزی و هیپنوتیزم

مارچزی اولین شخصی بود که تله‌پاتی (انتقال فکر) را از فاصله شش‌صد مایلی مورد آزمایش قرارداد
وی از هیپنوتیزم در خلال جنگ جهانی دوم، برای مداوای بیماران استفاده می‌کرد.
وی معتقد است که: هیپنوتیزم برخلاف تصور عموم، خواب نیست،
بلکه تمرکز فکر است که همراه با افزایش ادراک خارق‌العاده حواس است
و چون ادراک خارق‌العاده حواس مربوط به دنیای ناخودآگاهی است، پس هیپنوتیزم نیز مربوط به دنیای ناخودآگاهی است
و خواب یکی از حالاتی است مانند سایر حالات که در حال تمرکز به سوژه تلقین می‌شود (جمالیان، ۱۳۸۸).

ایوان پاولوف و هیپنوتیزم

ایوان پاولوف فیزیولوژیست و پزشک روسی در سال ۱۹۰۴ درزمینه فیزیولوژی و پزشکی موفق به دریافت جایزه نوبل شد.
وی در مطالعاتش به روانشناسی و روانکاوی روی حیوانات می‌پرداخت.
وی قانون بازتاب‌شرطی را مورد عادات و رفتار انسان ارائه داد.
البته بشر عقل و تفکر را در طول زمان جانشین بازتاب‌شرطی و تجربه‌های ناشی از واکنش‌های افراد کرده است.

تاریخچه هیپنوتیزم در آمریکا

در سال ۱۹۵۸ پدیده‌های هیپنوتیزم در انجمن روان‌پزشکی آمریکا رسمیت یافت
و روان‌پزشکان شرایط و موارد استفاده آن را تعیین کردند.
مجلات تخصصی مختلفی در آمریکا اخبار و تازه‌های هیپنوتیزم را دنبال می‌کنند.
استقبال و علاقه‌مندی پزشکان سبب گسترش این علم در آمریکا شده
تا جایی که دو انجمن ملی تخصصی با کادر تخصصی خود تحقیقات و فناوری‌های جدید این علم را پیگیری می‌کنند (به نقل از حبیبی، ۱۳۹۱).

تاریخچه هیپنوتیزم علمي

شاركو معتقد بود كه درحالی‌که با فشار ناگهاني بر سيستم عصبي بيمار می‌توانیم در چند لحظه او را وارد خلسه كنيم، تلقينات لفظي كاري زائد است.
شاركو عقايد عجیب‌وغریب ديگري هم داشت،
مثلاً خيال می‌کرد در حالت هيپنوتيزم، بيمار قدرت شنوايي ندارد.
او در يك جلسه براي نشان دادن صحت نظرياتش به چند پزشك، درحالی‌که بر بالاي تخت يك بيمار هيستريك جمع بودند، اظهار داشت:
آقايان حالا من با زدن ضربه‌ای به بازوي اين بيمار، حالت فلج شدن در او ايجاد می‌کنم
به همين صورت هم عمل كرد و آثار فلج شدن در بيمار ظاهر گرديد.
ولي شاركو نمی‌دانست كه اين حالت براثر تلقين لفظي او ایجادشده است نه براثر ضربه زدن.

اين نوع تصورات در كنار عقيده عمومي كه خيال می‌کردند در حالت هيپنوتيزم روح افراد از بدنشان خارج می‌شود يا تحت اراده هيپنوتيزور قرار می‌گیرد،
به علت اين بود كه در آن زمان هيپنوتيزورها يا مسمريست ها هیچ‌گاه خودشان حالت خلسه يا بحران را تجربه نكرده بودند
و به‌اصطلاح به هيپنوتيزم از بيرون،‌ نه از درون، می‌نگریستند.
بنابراين حتي خود هيپنوتيزورها عقايد نادرستي درباره هيپنوتيزم داشتند.

بدون شك شاركو از نوابغ و ستارگان درخشان علوم پزشكي است
نظريات ناصحيح او دربارۀ هيپنوتيزم بيشتر به علت عدم پيشرفت كافي روانشناسي و فيزيولوژي در آن زمان بود.
بااین‌وجود شاركو اولين دانشمندي بود كه ميزان تأثير هيپنوتيزم را به سه سطح تقسيم نمود:

كاتالپسي  (‌ انجماد عضلاني)

لتارژي  (خواب‌آلودگی)

سومنامبوليسم ‌(خواب‌گردی)

البته اين تقسیم‌بندی در عصر ما ديگر اعتبار چنداني ندارد.
روی‌هم‌رفته نظريات شاركو برعکس زمينه بیماری‌های عصبي، در دامنه هيپنوتيزم راهگشا نبود
و بيشتر اين طرز تفكر را تقويت می‌کرد كه هيپنوتيزم، نوعي خواب است.
سال‌ها بحث‌وجدل بين دكتر ژان شاركو استاد بیماری‌های اعصاب در بيمارستان (‌ سالپه تريه) در پاريس برنهايم ۴ استاد دانشكده پزشكي (نانسي) وجود داشت
و بالاخره به نفع برنهايم تمام شد

و او معتقد بود كه به كمك تلقينات لفظي و تحريكات عصبي می‌توان به ايجاد هيپنوتيزم نائل آمد

و عمق خلسه را به سه مرحله متفاوت تقسيم كرد.

برنهايم و پيروان او معتقد بودند كه تنها به كمك تلقينات لفظي می‌توان ايجاد هيپنوتيزم نمود و با تجربيات و تحقيقات زياد، نظريه شاركو را كه (‌ هيپنوتيزم را نشانه‌ای از هيستري می‌دانست) رد كرد.
زماني كه ايجاد هيپنوتيزم از طريق تلقين پا گرفته بود، مايرز نظريه جالبي را مطرح كرد كه بر اساس آن در سطحي پائين تر از هوشياري، جدالي بين دو شخصيت دروني انسان برقرار است.
اين نظريه بعدها توسط برخي از روان شناسان آمريكا مانند ويليام جيمز و بوريس سيديس به‌صورت بهتري تعريف و توصيف گرديد
و نظريه (ضمير مادون آگاه ۷) پا به عرصه علم گذاشت.
اين نظريه به برخي از دانشمندان و پژوهشگران مكتب جديد نانسي كمك كرد و اين افراد ازجمله شارل ريشه، پيير ژانه، اميل كوئه، موبيوس، مايرز، گورنيه، استانلي هال و فورل در بسط و شكوفايي اين علم جديد كمك كرد،
كلينيك هيپنوتيزم پاريس سبب شد كه هيپنوتيزم در تمام دنيا طرفداران زيادي پيدا كند
و فاكتور مهمي در بنیان‌گذاری كار يكي از بزرگ‌ترین متفكرين تاريخ جهان يعني زيگموند فرويد شد (رمضانی، ۱۳۸۱).

تاریخچه هیپنوتیزم

گرد آوری: احسان شهسواری شیرازی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *