اصطلاحات علوم شناختی
در این قسمت می توانید با اصطلاحات مربوط به علوم شناختی آشنا شوید .
احساس (sensation)
- از دیدگاه نظري ، ساده ترین تجربه حسي (آگاهي آني ) كه در اثر تحریك یكي از دریافت كنندگان به وجود مي آید .
- فرآیند یك دریافت كننده كه به مرحله كسب معني ، نرسیده است.
- واكنش دستگاه هاي حسي یا حواس نسبت به محركي كه از راه اعصاب حسي به مغز انتقال مي یابد.
(ساعتچي ، ١٣٧٧)
احساس حقارت (Inferiority feeling)
نگرش منفي و انتقاد آمیز نسبت به خود.
در واقع این اصطلاح براي كاربرد روزمره مردم عامي در اشاره به هر نوع احساس بي كفایي و حقارت است.
و آدلر به وجود چنين احساسهایي در كودك اشاره دارد. (شولتز ، ١٩٨٧)
احساس گناه (بي ارزشي) (sin feelings)
احساس بي ارزشي اغلب با احساس گناه عمیق همراه است.
فرد احساس شكستهاي گذشته و حال خود را بزرگ مي نماید
و به نظر مي رسد كه محیط اطراف را براي شاهد ادعاي خود غور و بررسي مي كند
و هر گونه نقص و نارسائي را به خود نسبت مي دهد.
(آزاد ، ١٣٧٥)
اختلال اسكیزوفرنیایي (schizophrenia disorder)
گروهي از اختلالها با ویژگي هاي فقدان تماس با واقعیت ، پریشا نی هاي بارز اندیشه و ادراك و رفتار عجیب و غریب.
(هیلگارد و اتكینسون ، ١٩٨٣)
اختلال اضطرابي (Anxiety disorder)
یك اختلال اضطرابي كه مشخصه عمده آن تنش وبیمناكي حتمي است
ممكن است با نشانه هاي بدني مانند تپش قلب، احساس خستگي ، اختلال خواب ، سر گیجه نیز همراه باشد .
(هیلگارد و اتكینسون ، ١٩٨٣)
اختلال اضطراب فراگير (Generalized anxiety disorder)
اشخاصي كه این اختلال راتجربه كرده اند معمولا به روشني نمي دانند كه چرا مي ترسند
نشانه اصلي این اختلال اضطراب است
و به این دلیل فراگير نامیده مي شود كه با محرك یا رویداد بخصوص فرا خوانده نمي شود .
بلكه در موقعیتهایي گوناگون رخ مي دهد.
به نظر مي رسد كه این گونه اضطراب كمتر وابسته رویدادهاي بروني است
و بیشتر در احساسات و تعارضهاي دروني شخص ریشه دارد.
(هیلگارد و اتكینسون ، ١٩٨٣)
اختلال خلقي (Temperamental Disorder)
اختلالهاي خلقي به سه گروه اختلالهاي افسردهوار ( یك قطبي ) ، اختلالهاي دو قطبي و دو اختلال مبتني بر علت شناسي («اختلال خلقي ناشي از یك شرط طبي عمومي» و «اختلال خلقي ناشي از مصرف مواد») تقسیم شده اند كه هر یك از آنها نیز داراي مجموعه هایي هستند.
اختلال خلقي تك قطبي (Polar temperamental disorder)
اختلال خلقي ویژگي اصلي اختلالهاي عاطفي است.
افرادي كه اختلال خلقي تك قطبي دارند،
آشفتگي هیجاني آنها به یك حالت است
و دائماً در حالت افسردگي به سر مي برند .
(آزاد ، ١٣٧٥)
اختلال خلقي دو قطبي (Bipolar Temperament Disorder)
اختلال دو قطبي ، بر اساس نامي كه براي آن انتخاب شده، هم شامل حمله هاي افسردگي است و هم حمله هاي مانیایي (شیدائي).
به طور معمول ، اختلال دو قطبي در آغاز به صورت حمله مانیایي آشكار مي شود.
حمله هاي بعدي ممكن است كه به شكل الگوهاي گوناگوني رخ بنماید.
امكان دارد كه پس از حمله هاي مانیایي یك دوره طبیعي باشد.
به دنبال آن یك حمله افسردگي، سپس یك دوره طبیعی و به همین ترتیب.
(آزاد ، ١٣٧٥)
اختلال رواني فیزیولوژیكي (Psychophysiological Disorder)
آسیب شناسي جسمي و صدمه واقعي به بافت كه ناشي از برانگیختگي مستمر هیجاني بدن در دورههاي فشار رواني تحمل شده است.
(سارا سون ، ١٣٧٨)
اختلال شخصیت (Personality Disorder)
الگوي پایدار عادت گونه وانعطاف ناپذیر رفتار یا منش كه قدرت سازگاري شخص
را به شدت محدود میسازد.
در اغلب موارد جامعه این گونه رفتار ها را ناسازگار به حساب مي آورد در حالي كه از نظر خود شخص چنين نیست.
(هیلگارد واتكینسون ، ١٩٨٣)
اختلال هراس (Phobic disorder)
هراسها ، ترسهاي غير منطقي از اشیا و موقعیتهاي خاص هستند.
بر خلاف نگرانیهاي مبهمي كه در اختلالهاي اضطراب فراگير دیده ميشود در اختلالهاي هراس،ترسها كاملا اختصاصي هستند.
وقتي كسي ترس شدیدي در برابر محرك یا موقعیتي نشان مي دهد كه دیگران آن را خطرناك نمي دانند، مي گوییم این شخص دچار هراس (فوبي) است.
( هیلگارد واتكینسون ، ١٩٨٣).
توجه (Attention)
توانایي موجود زنده است به پاسخگویي انتخابي به محرك یا مجموعة كوچكي از محركها از میان مجموعه بزرگتري از محركها یي كه اندامهاي
گيرنده اش با آن تماس مي یابند.
نمونه : مثلا فرض كنید استیون هفت ساله پاي تلویزیون نشسته است و دارد كارتون تماشا مي كند.
صبح جمعه است و بيرون باران ميبارد.
اما در این لحظه اسیتون متوجه باران نیست.
مادرش از اتاق دیگر صدایش میزند كه بیاید لباسهایش را آویزان كند،
ولي استیون صدایش را نمي شنود قضیه چیست ؟
رفتار اسیتون كاملا طبیعي است .
در این لحظه كارتون آنقدر رایش جالب است كه بخش اعظم توجه خود را بدان معطوف كرده است.
در نتیجه راه بر كلیة محركهاي دیگر از قبیل صداي باران یا مادرش بسته است
مادرش وارد اتاق مي شود كه استیون در آن لحظه مشغول تماشاي تلویزیون است
« استیون صدايم را نشنیدي ؟» و بلند مي گوید
صدایت كردم این بار استیون سر بر مي دارد
و نگاهش مي كند و در كمال معصومیت مي گوید: « نه »
اگر مادرش از درك لازم برخوردار باشد ، مي فهمد كه كاملا احتمال دارد استیون صدایش را نشنیده باشد.
این كه حالا صداي او را مي شنود نشان مي دهد كه مادر توانسته با افزودن بر شدت محركهاي رقیب با كارتون ، توجه او را از كارتون به خود بكشاند .
به عبارت دیگر ، وارد اتاق شد و با صداي بلندتري صحبت كرد.
ویلهم و ونت، پدر مكتبي در روان شناسي كه به ساخت گرایي معروف است یكي از نخستین روان شناساني بود كه به مطالعه توجه پرداخت.
او بر اثر پژوهشهاي خود به این نتیجه رسید كه توجه یك نقطة كانوني و یك فراخنا دارد.
بهتر است نور چراغ قوه اي را بر دیوار اتاقي تاریك تصور كنید.
آنچه در مركز درخشان نور روشن شده است شبیه چیزي است كه در كانون توجه قرار مي گيرد.
اما چیزهایي هم كه تا حدودي روشن شده اند باز درفراخناي
توجه قرار دارند.
وقتي مشغول خواندن رمانيجالب هستید ، ممكن است كنش داستان و گفتگوهاي آن كانون توجه شما باشد.
به ورق زدن كتاب و نحوة نشستنتان بر صندلي هم توجه دارید
اما اینها در فر اخناي توجه شما قرار دارند.
یعني وضوح آنها در قیاس با آگاهي شما از سير ماجراي داستان كمتر است .
(برونو ، ١٣٧٠)
انعطاف پذیري (Flexibility/Plasticity)
در نماي ، كلي یعني ظرفیت فرد براي نرمش در تغیير نگرشها
یا ظرفیت او براي سازگاري سریع در موقعیتهاي جدید.
در معناي خاص وضعیتي را گویند كه در ((اسكز وفرني كاتاتونیایي)) مشاهده مي شود
و طي آن وقتي حالت دست و پاي بیمار را به وضع معیني قرار دهیم بیمار این حالت را براي مدتي طولاني و به همان وضع، حفظ مي كند.
(ساعتچي ١٣٧٤)
انگیزش (Motivation)
اصطلاح انگیزش را میتوان به عنوان عامل نيرو دهنده ، هدایت كننده و نگهدارنده رفتار تعریف كرد.
گیج و برلاینز ( ١٩٨٤ ) انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه كرده اند.
گرایش به عمل كردن به طریقي خاص است.
انگیزه وانگیزش غالباً به صورت مترادف به كار مي روند،
با این حال، مي توان انگیزه را دقیق تر از انگیزش دانست.
به این صورت كه انگیزش را عامل كلي مولد رفتار اما انگیزه را علت اختصاصي یك رفتار خاص به حساب آورد.
در (Motivation) در تعریف دیگر اصطلاح انگیزش مشتق شده و به ( Moveve) اصل از ریشه لاتين معني تحریك است.
روانشناسان بر سر تعریف انگیزش به موارد زیر توافق دارند.
١- جهت رفتار (Direction of behavior)
هدف یا هدف هایي كه موجود زنده در تعقیب آن است.
٢- شدت رفتار (Intensity of behavior)
میزان كوشش یا تلاشي كه براي رسیدن به هدف از موجود زنده سر مي زند.
٣- پایداري رفتار (Persistence of behavior)
مدت زماني كه موجود زنده براي رسیدن به هدف صرف مي كند.
تعریف انگیزش بر حسب فرایند یا فرایند هایي كه به نحوي شروع شده و جهت یافته و سپس ادامه پیداكرده و سر انجام براي رسیدن به زنجيره هدف گرایي رفتار
(Persistence of behavior) متوقف شده قابل تبیين است.
به طور كلي هر رفتاري كه از انسان و حیوان سر مي زند، جهت یافته (Directed) یا معطوف به هدف غایتي است و براي رسیدن به هدفي طرح ریزي شده است.
(فرجي ، ١٣٧٥)
تفكر (Thinking , cerebration)
تفكر بهنجار عبارتست از جریان معطوف به هدف و عقاید ، رمز ها یا نماد ها و تداعي ها، كه در مواجهه بایك مسئله اغاز شده
و به نتیجه اي متكي به واقعیت منتهي ميگردد.
این نوع تفكر را بهتر است تعقل یا استدلال نامید
كه تفاوت آن با تفكر محض در این است كه در تعقل پیوستگي فعالیتهاي نمادي ذهني بیشتر و تداعي ها كاملا” با هم مربوطند
در تفكر بي هدف تداعي ها تصادفي هستند .
كه در آن شخص ( Free – association) تداعي آزاد به ابراز هر فكري كه در ذهنش مي رسد تشویق مي شود.
نمونه اي از تفكر غير استدلالي است .
(پورافكاري ، ١٣٧٣)
برای مطالعه سایر مقاله های مربوط به حوزه علوم شناختی می توانید از این لینک استفاده کنید .
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.